خلاقیت کودکان



خلاقیت در کودکان

خلاقیت هم مانند هوش از کلماتی است که بسیار مورد علاقه ی والدین است و متأسفانه جامعه ی امروز ما درک درستی از آن ندارد. خلاقیت با هوش متفاوت است، حتی مرکزشان در مغز هم متفاوت است. مرکز هوش نیمکره ی چپ و مرکز خلاقیت نیمکره ی راست است. کشف و پردازش کار هوش هستند و ابداع کار خلاقیت، خلاقیت یعنی تولید. هوش مهارت پردازش است و خلاقیت قدرت تولید.

ممکن است که ما مهارت پردازش را به دست نیاوریم ولی همه ی ما قدرت تولید را داریم . انسان باهوش به دنیا نمی آید ولی خلاق به دنیا می آید و خلاقیت را همه ی انسان ها دارا هستند. هوش و خلاقیت لازم و ملزوم هستند هرکدام بدون دیگری ناقص است. یکی از مشکلات ما در خانواده ها و جامعه و سیستم آموزشی این است که این دو را از هم جدا می کنیم یعنی معیارهای ما خلاقیت و هوش را از هم جدا می کند.

هوش و خلاقیت با هم چهارنوع ترکیب می سازند: 
1- خلاقیت و هوش هر دو پایین هستند
 2- خلاقیت بالا، هوش پایین
3- هوش بالا، خلاقیت پایین
4_هوش و خلاقیت هر دو بالا

بچه های باهوش ولی بدون خلاقیت بچه هایی به شدت وظیفه شناس، درس خوان، مؤدب و همراه هستند و بسیار مورد علاقه ی معلم ها هستند. اما تحمل کوچکترین شکست را ندارند و اگر نمره ی 20 شان 19 شود دق می کنند. این بچه ها را والدین هم خیلی دوست دارند. در حالی که بهترین ترکیب حالت بچه های باهوش و خلاق است. این بچه ها خیلی راحت نیستند. برای این که بچه های خلاق داشته باشید باید آماده باشید، کودک متعادل و کودک آرزوها، کودک سختی است اگر برای پرورش مراحل بعدی این کودک آماده نباشید اذیت خواهید شد چون اصلاً بچه های راحتی نیستند.

🔸جایگاه خلاقیت در هوش
در خلاقیت هم عقلانیت و مهارت های فکری وجود دارد و هم معنویت خلاقیت بدون معنویت یعنی نابودی یعنی تخریب. مشکلی که امروزه در دنیا داریم وجود افراد خلاق بدون معنویت است. خلاقیت این افراد به سمت مادیت گرایش دارد در صورتی که خلاقیت باید به سمت معنویت گرایش داشته باشد خلاقیت به سمت مادیات فاجعه آفرین و مصیبت زاست.

طبق مطالعات و دلایلی که در دسترس داریم ثابت شده اختراعاتی که امروزه در اختیار بشریت است و به آن افتخار می کند قرن ها قبل دانشمندان مسلمان به آن دست یافته بودند ولی بروز ندادند و به کسی منتقل نکردند چون اهلش را پیدانکردند. خلاقیتی که معنویت و مسئولیت پشت آن باشد ممکن است برای همیشه دفن شود و منتشر نشود. انیشتن هم یک انسان خلاق است و بعدها بسیار معنوی شد ولی علمش را چه کار کرد؟ در اختیار همه گذاشت و برپایه ی آن انسان هایی که خلاق بودند ولی خلاقیت مادی بدون معنویت داشتند، جهانی را با این خلاقیت به مصیبت کشیدند.

یک لحظه به خودمان بیاییم و فکر کنیم که آیا ما بچه هایی می خواهیم که دنیا را به آتش بکشند؟ یا بچه های خلاقی می خواهیم که به دنیا آرامش بدهند. نمی توانیم با نگاه و زیرساخت و جهت مادی خلاقیت را پرورش بدهیم. مصیبت های امروزه ی دنیا همگی به دست انسان های خلاق و دانشمند ولی بدون معنویت و مسئولیت است.این یک تذکر کوچک بود که بدانیم اگر بچه های خلاق می خواهیم باید در کنار معنویت باشد. 

تعریف_خلاقیت

یک ماژیک را در نظر بگیرید، آن را مثلا برای اولین باربه یک فردباهوش نشان میدهیم فکرمی کنید اولین سؤالی که بپرسد چیست؟ این چیه! جواب: ماژیکه. به چه دردی می خوره؟ جواب: نوشتن. از این به بعد دیگر سؤالهای فرد باهوش حول محور نوشتن خواهد بود و تمام اطلاعات در زمینه ی نوشتن و ماژیک را جمع آوری و طبقه بندی می کند و نگاه می دارد و هر لحظه به روزترین اطلاعات را درمورد آن می دهد ولی در این اطلاعات هیچ دخالتی نمی کند.

حال یک فرد خلاق علاوه براین یک سؤال دیگر می پرسد که این ماژیک غیر از نوشتن به چه کار دیگری می آید؟! پرت کردن، اهرم، بادربش سوت بزنیم، اندازه گیری، خط کشیدن، اشاره کردن، لای درب پنجره گذاشتن تا بسته نشود، ضربه زدن، چای هم زدن و.... پس خلاقیت یعنی پیدا کردن چند مصرف برای یک شیء واحد.

هوش اطلاعات را انباشت می کند و خلاقیت اطلاعات را بهم می ریزد تا به ابداع برسد، با این ماژیک چگونه می توان به محیط زیست کمک کرد چگونه می توان با آن بیزنس کرد، چگونه می توان به دانش کمک کرد و غیره. خلاقیت یعنی رفتن به دنیای ناشناخته ها. زندگی یعنی حرکت، رشد یعنی حرکت، مسیر حرکت ما ناشناخته است بهمین دلیل اکثر انسان ها ترجیح می دهند که حرکت نکنند و فقط دور خودشان بچرخند.

اگر احساس امنیت نداشته باشیم، می ترسیم؛ ترس همیشه مانع حرکت است. ذهن باز از سمت پایین بسته است ولی از بالا باز است و به سمت ناشناخته ها است و نا امنی در آن نیست. اما ذهن بسته هم از سمت پایین بسته است هم از سمت بالاو اگر احساس ناامنی کنیم در ذهن بسته و مخروط برعکس خواهیم ماند. ما ترجیح می دهیم که دنبال چیز نو نباشیم، کشف نکنیم. ما نمی توانیم کشف و پردازش و ابداع را از هم جدا کنیم، یک ذهن فعال در نهایت یک ذهن خلاق است.

خلاقیت یعنی رفتن به ناشناخته ها یعنی قدرت ریسک، یعنی کشف و پردازش و ابداع، خلاقیت یعنی ساختن الگو. انسان خلاق الگو می سازد و انسان باهوش از الگو پیروی می کند. انسان خلاق راه باز می کند برای رشد انسان  های دیگر. هر چه قدر بشریت رشد کرده است این رشد را مدیون انسان های خلاق و بزرگ است. بشریت مدیون کسانی است که خلاق بودند و معنویت داشتند و آسیب دیده از افرادی است که خلاق بودند ولی معنویت نداشتند. خلاقیت یعنی قدرت حل مسئله. یعنی پیدا کردن چند راه حل برای یک مسئله.

اغلب ما وقتی یک راه حل مان به بن بست می رسد تسلیم می شویم، راه حل دیگری نداریم در حالی که انسان خلاق هیچ وقت در بن بست نمی ماند یا آن را باز می کند یا یک راه جدید می سازد. مغز یک کودک زیر 6 سال مثل یک دانشمند عمل می کند. تمامی بچه های دنیا نابغه هستند. بچه ها باید محیط غنی برای بازی داشته باشند. 

چهار عامل بازدارنده ی رشد و خلاقیت:
 ✔️نظم
✔️ آموزش
✔️ تربیت و
✔️ نظافت.
والدین با این چهار عامل مانع خلاق شدن فرزندانشان میشوند.

بچه ها باید مرتب آزمون و خطا وتجربه کنند، نظریه بدهند، ابطال شود، دوباره و دوباره.. این کار را بکنند واجازه اشتباه به آنها داده شود اتفاقاً خسته هم نمی شوند، کما که ادیسون هم خسته نمی شد. از ادیسون پرسیدند خسته نشدی این همه شکست خوردی نمی خواهی دست برداری؟ جواب داد من شکست نخوردم بلکه صد راه پیدا کردم که با آن ها نمی شود لامپ اختراع کرد! ولی ما چه قدر زود خسته می شویم به اولین بن بست و اولین مانعی که برمی خوریم سریع جا می زنیم.

🔸پیش نیازهای خلاقیت
توصیه می کنم مبحث امنیت را دوباره مطالعه کنید. امنیت اساس رشد است. شناخت هم در امنیت شکل می گیرد. بچه هایی که امروزه مظلومانه در معرض اتهام بیش فعالی هستند در واقع ناامن هستند. در نا امنی نه ساختار ذهنی شکل می گیردو نه خلاقیت. 

کودک با تجربه ی خودش در محیط غنی صاحب عزت نفس و اعتماد به نفس می شود نه این که ما دائم به او القاء کنیم. القاء یا حقارت می آورد یا خودشیفتگی. خودپنداره ی واقعی در تجربه ی در محیط شکل می گیرد. محیط باید برای تجربه ی کودک غنی باشد در یک کلام کودک باید بازی کند. مهمترین راهکار خلاقیت و باهوش شدن بازی است.

نگاه_خلاق

میکل آنژ مجسمه ای دارد که در حال حاضر در کلیسای سن پیترز واتیکان است. این مجسمه شاهکار مجسمه سازی است که مریم مقدس را به تصویر می کشد در حالی که حضرت عیسی را در پایین یک صلیب در آغوش گرفته، وقتی این شاهکار را از نزدیک ببینید حتی مویرگ های دست هم تراشیده شده و به چشم می بینید، کاملاً مثل یک انسان جاندار است.

ساخت این مجسمه داستان معروفی دارد نقل شده که میکل آنژ از جلوی سنگ تراشی رد می شده یک سنگ بسیار بزرگ سفید در آن جا می بیند از صاحب آن می پرسد که این سنگ را چقدر می فروشی؟ پاسخ می دهد که هیچی خیلی هم خوش حال می شوم که من را از دست این سنگ راحت کنید؛ میکل آنژ با زحمت این سنگ را به کارگاهش می برد و این مجسمه را خلق می کند و روی آن را با پرده ای می پوشاند و از آن مرد سنگ تراش دعوت می کند که از این مجسمه بازدید کند، مرد که حسابی شگفت زده شده بود پرسید این مجسمه کجا بوده؟ میکل پاسخ می دهد که در دل آن سنگ اسیر بود من آزادش کردم. این نگاه خلاق است. هزاران نفر فقط سنگ را دیدند اما میکل آنژ مریم مقدس را در سنگ دید.

بچه ها نگاه خلاق دارند که کنجکاوی می کنند و ما نگاه خلاقانه نداریم اسم این کنجکاوی را خراب کاری می گذاریم. ذهن ما آنقدر درگیر است که در لحظه حضور نداریم. برای دیدن خلاقیت باید در لحظه حضور داشته باشیم نه غصه گذشته رابخوریم و نه نگران آینده باشیم در بحث شخصیت مفصل درباره دیدن بحث شد.

خلاقیت از سه عامل تشکیل شده است اگر ما خلاقیت را یک مثلث فرض کنیم سه ضلع دارد: 

✔️1 - مهارت های فکری 
✔ 2 – انگیزه ی خلاق
 ✔️ 3– مهارت های خلاق
مجموع این سه ضلع خلاقیت می شود.

من همیشه گفتم که مادرهای سنتی به دلیل ارتباط با فطرت مادری اش معمولاً بدون اشتباه عمل می کرد. یک مادر هم فطرت مادری دارد هم غریزه ی مادری و با تکیه به این دو خوب می داند که با فرزندش چه کار باید کند.

در دنیای امروز به اشتباه آگاهی و مهارت از مادر و پدران گرفته شده و به متخصصین داده شده و پدر و مادر را تبدیل به مستخدمین و پرستارکودک کرده در نتیجه  نمی دانند که با بچه چه کار باید بکنند و نمی توانند با بچه ارتباط بگیرند و نیازهای کودک را نمی شناسند. نه خودشان را قبول دارند و نه علم دارند. در حالی که یک مادر سنتی بدون این که کلاسی رفته باشد دقیقاً نیازهای کودک را می شناسد. دیدید مادربزرگ ها چقدر خوب با بچه ها ارتباط می گیرند و متوجه نیازهای او می شوند.

نکته ی بعد درخلاقیت، لذت از کار کودک و افتخار کردن به اوست. پدر و مادر با کودک وقت صرف می کنند و با هم می سازند و بازی می کنند و تولید می کنند. خلاقیت از نظر بازی و کار کودک، کار بسیار پر ریخت و پاش است و بچه ی خلاق اصلاً بچه ی آرام و منظمی نیست، و ممکن است در هنجارهای والدین جای نگیرد در نتیجه والدین به این گونه بچه ها به عنوان مقصر و گناهکار نگاه می کنند و به او افتخار نمی کنند و احساس سرشکستگی از داشتن چنین بچه ای می کنند. چون جامعه ی ما دارای هنجارهای به شدت ضد خلاقیت است.

کودک خلاق کودک نامنظم و ناآرامی است، اگر والدین با این مساله کنار نیایند و دنیای پدر و مادر از دنیای بچه ها جدا باشد حالت ضد خلاقیت بوجود می آید. در این حالت والدین همه ی مسائل کودک را واگذار می کنند.

امروزه ببینید چقدر پدر و مادرها دنبال کلاس هستند؛ چون همه چیز را واگذار کردیم به کلاس ها و خودمان هیچ کاری نمی کنیم.کلاس به کودک فقط تکنیک می دهد، رابطه ی عاطفی که برقرار نمی کند. بهترین حالت این واگذاری این می شود که بچه ها معلم و مربی خود را بیشتر از پدر و مادرشان دوست خواهند داشت. 

🔸یک نکته اینکه، تشویقی خلاقیت را پرورش می دهد که تشویق معنوی، شخصیتی و عاطفی باشد؛ احساسی و شوق و شور درونی باشد. جایزه ی مادی و تشویق بی جا مانع خلاقیت است. جایزه ی مادی و پاداش دادن بچه را معامله گر بار می آورد؛ و همین تفکر است که در بزرگسالی دائماً دوست خواهند داشت که در مسابقه شرکت کنند. این افراد نمی توانند خلاقیت بالایی داشته باشند، چون ذهن دائما درگیر مسائل دیگر است.

🔸نکته ی بعد که بسیار مهم است، جدایی کار از وجود است. وقتی می گوییم کار از وجود جدا است یعنی ما والدین این توانایی را  به دست آوریم که زمانی که کودک ما کاری انجام داد خصوصاً کار اشتباه،  در ذهن خودمان تحلیل کنیم که این یک کودک است و دارای یک وجود است ولی یک کار اشتباهی انجام داده، کار را می توان نقد کرد ولی وجود را نه.

وجود کودک همیشه باید تأیید شود. ما هیچ جا نداریم که گفته باشد که وجود باید نقد شود، بزرگسال و کوچک هم ندارد آن چیزی که باید نقد شود، کار است. وجود همیشه محترم است. در این حالت است که درک مسئول به وجود می آید. 

وقتی کار اشتباه کودک نقد شد و وجود او تایید شد، در این حالت است که درک مسئول به وجود می آید. درک مقصر و درک مظلوم توانایی جداکردن کار از وجود را ندارند نه درمورد خودشان و نه در دیگران. یک درک مقصر به خاطر کار اشتباه خودش را سرزنش و تحقیر می کند و به خاطر آن به خودش آسیب می زند و درک مظلوم این کار را با دیگران می کند و دیگران را مقصرمی داند وسرزنش میکند، اما درک مسئول هیچ وجودی را تخریب نمی کند و فقط کار را نقد می کند هم درمورد خودش و هم درمورد دیگران حتی در نقد اول باید با تأیید شروع کنیم. وقتی توانایی جدایی کار کودک از وجود او را پیدا کردیم به این نکته می رسیم، که ما باید به بچه ها باید اجازه ی اشتباه بدهیم چون اگر اشتباه نکنند رشد نمی کنند.

من نمی دانم این باور از کجا آمده که هیچ کس حق اشتباه ندارد. درک مقصر به خودش اجازه ی اشتباه نمی دهد. مگر می شود که بدون اشتباه رشد کرد؟ بچه ها باید اشتباه کنند و باید حق اشتباه کردنشان را به رسمیت بشناسیم و به حق اشتباهشان احترام بگذاریم. کسی که اشتباه می کند چه کودک و چه بزرگسال، کارش را نقد می کنیم ولی سرزنش نمی کنیم. حتی اگر بخواهیم نقد هم کنیم اول باید وجود کودک را تأیید کنیم، از او حمایت کنیم بعد نقد کنیم و کار درست را به او یاد بدهیم.

مثل مادری که قبلاً مثال زدم که وقتی فرزندش لیوان شیر از دستش ریخت، با ذهنی آماده با جدایی کار از وجود فرزندش اول جمع کردن شیر را به صورت بازی درآورد و بعد با حمایت یک لیوان پلاستیکی حاوی آب به فرزندش داد تا تمرین ریختن مایعات در لیوان را کند و مهارت آن را به دست آورد. این مادر اول با بازی با شیری که زمین ریخته، وجود کودک را تثبیت کرد و او را تقویت کرد، بعد او را نقد می کند، عزیزم بلد نیستی بریزی، بیا این بطری آب این هم لیوان، تمرین کن تا یاد بگیری. این میشه نقد.

بچه ها نباید به خاطر اشتباه سرزنش شوند بلکه بچه ها باید یاد بگیرند مسئولانه جبران کنند و این گونه درک مسئول در بچه ها به وجود می آید. با درک مسئول است که کودک خلاق می شود، باید بداند که اشتباه کرد حالا باید جبران کند و بها بپردازد. 

مسئله ی بعد شکست است. انسان ممکن است در کارش به نتیجه نرسد. وقتی که ما نتیجه مدار هستیم و به نتایج فقط فکر می کنیم، اگر به نتیجه ی مطلوب خود نرسیم، برایمان شکست می شود. بحث پیروزی و شکست یک بازی ذهن است و هیچ ارزشی ندارد.

بارها مثال ادیسون را زده ام که حدود صد بار آزمایش لامپ را انجام داد ولی نشد، بهش گفتند خسته نشدی این قدر شکست خوردی؟ جواب داد من شکست نخوردم بلکه صد روش پیدا کردم که با آن ها نمی توان لامپ را روشن کرد. اشتباه ابزار رشد است. ما شکست نداریم بلکه تجربه داریم. ما روشها و راه هایی را تجربه می کنیم که به آن هدف مطلوبی که می خواهیم برسیم، نرسیدیم.

باز هم داستانی از ادیسون برایتان تعریف می کنم که ببینید وقتی یک انسان خلاق به اصل خود معتقد و ایمان داشته باشد چه روح با عظمتی پیدا میکند و اصلاً ربطی به دین و مذهب هم ندارد.

ادیسون از حاصل درآمدهایش یک کارخانه تأسیس کرد که به مبلغ اندکی آن را بیمه کرد و بعد از چند سال بیمه را هم تمدید نکرد. این داستان از طرف پسرش نقل می شود که یک روز به او خبر دادند که کارخانه ی پدرت آتش گرفته، گفت سریع خودم را رساندم و دیدم شعله های آتش تا آسمان رفته و آتش نشانی هم توان خاموش کردن آن را ندارد، با نگرانی دنبال پدرم گشتم دیدم که روی یک صندلی نشسته و از دور به شعله ها نگاه می کند، بغض گلویم را گرفت و رفت سمت پدر و دستم روی شانه اش گذاشتم، تا من را دید گفت: تویی بدو برو مادرت را بیاور ببین چه شعله های زیبایی درست شده او دیدن شعله ی آتش را خیلی دوست دارد زود بیاورش که بعداً ممکن است همچین فرصتی پیدا نکند.

عظمت روح را می بینید؟ سال بعدش ادیسون گرامافون را اختراع کرد و سال بعدش نیز فوت کرد. این خصوصیت یک انسان خلاق است. یعنی در هر لحظه خلاقیت می بیند، شعله های آتش زندگی اش را می  سوزاند ولی او در آن ها زیبایی می بیند. درسته این حالات و خصوصیات با نگاه ما خیلی فاصله دارد. 

 

مسئله ی بعد شکست است. انسان ممکن است در کارش به نتیجه نرسد. وقتی که ما نتیجه مدار هستیم و به نتایج فقط فکر می کنیم، اگر به نتیجه ی مطلوب خود نرسیم، برایمان شکست می شود. بحث پیروزی و شکست یک بازی ذهن است و هیچ ارزشی ندارد.

بارها مثال ادیسون را زده ام که حدود صد بار آزمایش لامپ را انجام داد ولی نشد، بهش گفتند خسته نشدی این قدر شکست خوردی؟ جواب داد من شکست نخوردم بلکه صد روش پیدا کردم که با آن ها نمی توان لامپ را روشن کرد. اشتباه ابزار رشد است. ما شکست نداریم بلکه تجربه داریم. ما روشها و راه هایی را تجربه می کنیم که به آن هدف مطلوبی که می خواهیم برسیم، نرسیدیم.

باز هم داستانی از ادیسون برایتان تعریف می کنم که ببینید وقتی یک انسان خلاق به اصل خود معتقد و ایمان داشته باشد چه روح با عظمتی پیدا میکند و اصلاً ربطی به دین و مذهب هم ندارد.

ادیسون از حاصل درآمدهایش یک کارخانه تأسیس کرد که به مبلغ اندکی آن را بیمه کرد و بعد از چند سال بیمه را هم تمدید نکرد. این داستان از طرف پسرش نقل می شود که یک روز به او خبر دادند که کارخانه ی پدرت آتش گرفته، گفت سریع خودم را رساندم و دیدم شعله های آتش تا آسمان رفته و آتش نشانی هم توان خاموش کردن آن را ندارد، با نگرانی دنبال پدرم گشتم دیدم که روی یک صندلی نشسته و از دور به شعله ها نگاه می کند، بغض گلویم را گرفت و رفت سمت پدر و دستم روی شانه اش گذاشتم، تا من را دید گفت: تویی بدو برو مادرت را بیاور ببین چه شعله های زیبایی درست شده او دیدن شعله ی آتش را خیلی دوست دارد زود بیاورش که بعداً ممکن است همچین فرصتی پیدا نکند.

عظمت روح را می بینید؟ سال بعدش ادیسون گرامافون را اختراع کرد و سال بعدش نیز فوت کرد. این خصوصیت یک انسان خلاق است. یعنی در هر لحظه خلاقیت می بیند، شعله های آتش زندگی اش را می  سوزاند ولی او در آن ها زیبایی می بیند. درسته این حالات و خصوصیات با نگاه ما خیلی فاصله دارد.

نکته ی بعد در خلاقیت، قدرت انتخاب و تصمیم است. بچه ها باید بتوانند با توجه به ذهن و توانایی شان انتخاب کنند و تصمیم بگیرند و باید تأیید شوند حتی اگر مورد پسند ما نباشد. باز هم به تعادل تأکید می کنم چون والدین آزادی محور همه چیز را به تصمیم کودک می گذارند و کنترل محورها هیچ چیز را اجازه نمی دهند که کودک تصمیم بگیرد.

خانمی می گفت عید ما رفتیم اصفهان خیلی به ما بد گذشت ولی فامیل همه رفته بودند شمال خیلی بهشون خوش گذشته بود، پرسیدم خوب چرا شما شمال نرفتید؟ گفتند آخه از دخترم نظر پرسیدیم که این عید را کجا بریم اون هم گفت بریم اصفهان!!! پرسیدم دخترتان چند سالشه؟ گفتند 5 سال!! 

ببینید این جا است که میگم باید به ذهن و توانایی کودک نگاه کرد تا ببینیم که چه تصمیمی در حد او است. تصمیم برای مسافرت خانوادگی در حد بچه ی 5 ساله نیست. تعادل، شناخت، مراحل رشد، سن و .... همه عواملی است که ما باید با جامع نگری در رفتار با فرزندمان در نظر بگیریم.

یک نکته ی مهم که در حوزه ی ارزش های زندگی است، بحث مالکیت است. مالکیت و مال من بودن یک فریب بزرگ ذهن است. هر چیزی که در اختیار ما هست امانت است. اگر گول مالکیت را بخورید ذهن فعال بسته می شود. در داستان ادیسون وقتی دید کارخانه اش آتش گرفته، وقتی شعله را نگاه می کرد، گول ذهنش را نخورده و به این معتقد بود که هیچ چیزی مال من نبوده ولی الان شعله های آتش مال من است چون دارم می بینمشان؛ و لذت می برم.

   

عامل بعد درخلاقیت بهتر شدن مداوم است. بهتر شدن در مقابل بهترین شدن. بچه ها باید خودشان باشند. بهترین شدن هم از فریب های ذهن است بهترینی در دنیا وجود ندارد. در جهان آفرینش بهتر است که وجود دارد و اهمیت دارد. بهتر شدن لحظه به لحظه است که اهمیت دارد نه بهترین شدن. ما باید تلاش کنیم لحظه به لحظه بهتر شویم، بهترین شدن فریب ذهن انسان است. کدام درخت در دنیا از همه بلندتر است؟! هر درختی ویژگی خودش را دارد و به اندازه ی خودش بلند می شود.

یک دفعه یک کاریکاتور در یک روزنامه دیدم که بسیار جالب بود و نمایانگر فریب مسابقه و بهترین شدن بود. در این کاریکاتور عکس یک اسب را کشیده بودند که پشتش یک گاری بسته بودند و صاحبش برای این که مرتب شلاق نزند انتهای یک چوب بلند یک دسته علف بسته بود و نیم متری صورت اسب جلوی چشمش گرفته بود و اسب هم این علف ها را می دید و می دوید تا به آن برسد و گاری را هم با خوش می کشید، صاحبش هم راحت نشسته بود و خسته هم نمی شد.

خیلی وقت ها ما هم همین گونه می شویم؛ یک چیزی به عنوان هدف و نتیجه جلوی ما می گیرند و ما هی می دویم که به آن برسیم و هیچ وقت هم نمی رسیم و نمی دونیم که گاری چه کسی را می کشیم و کجا را جلو می بریم. 

عامل بعد خوش بینی و تصویر ذهنی زیبا است. خوش بینی به عنوان واقع بینی، ما فکر می کنیم که اگر کسی خوش بین است، واقع بین نیست و خوش خیال است. آینده تاریک است یا روشن؟ بسیار روشن است؛ موانعی هم وجود دارد که همه می دانیم.

خوش بینی به این معنا است که مشکلات وجود دارند ولی من  انسان از همه ی این مشکلات بزرگترم. همه ی مسائل را می توانم حل کنم؛ چه جوری نمی دانم؛ بلد نیستم، یاد می گیرم.

امروزه در جامعه ی ما بدبینی و آینده را سیاه دیدن یک ارزش شده است. کسی که آینده را سیاه می بیند مطلقاً نمی تواند خلاق باشد. اگر فضای خانه ی ما طوری است که همیشه در آن گله گی و شکایت داریم مطمئن باشید که فرزندتان دنبال خلاقیت نخواهد رفت. ما به عنوان والدین باید همیشه به بچه ها اطمینان دهیم که همه چیز عالی است و خوب است و فقط یک مشکلاتی داریم که می توانیم برطرفشان کنیم.

انگیزه خلاق جزء استعدادها است و در همه ی انسان ها وجود دارد. همه ی نوزاد ها این استعداد و انگیزه را دارند فقط باید شکوفا شود و سن شکوفا شدن آن بین 4 تا 5 سالگی است.

اگر ساختار هوش درست شکل بگیرد از اواسط دوره ی ادراک(2-6 سال)، خلاقیت شروع می شود. اما معمولاً سرکوب می شود چون بسیار شبیه تخریب و فضولی و خرابکاری است. بسیار پر ریخت و پاش است و اصلاً با چهار عامل(نظم، آموزش، نظافت و تربیت) هم خوانی ندارد.

در امریکا سال ها پیش از تعدادی کودک 4 و 5 ساله تست خلاقیت گرفتند متوجه شدند که 98 درصد این بچه ها خلاق هستند، این بچه ها را رها کردند اما ردشان را گرفتند تا 35 سالگی، مجدداً آن ها را جمع کردند و تست کردند فقط 5 درصد آن ها خلاق مانده بودند و بقیه آنها خلاقیتشان مورد سرکوب واقع شده بود

انگیزه ی خلاقیت حدود 5 سالگی است، مهارت های فکری را نیز در مبحث هوش ویادگیری توضیح دادیم و در مبحث دوره ی ادراکی –حرکتی مفصل توضیح داده شده است. 

مهارت های خلاق نیز اکتسابی است و مثل مهارت های فکری باید یاد بگیریم. اولین مهارت خلاق که باید یاد گرفته شود تحریک و ادراک قوی حواس است یعنی حواس پنج گانه باید قوی شود. این حواس در دوره ی تحریک و ادراک و به کمک بازی ها قوی می شود.

بچه ها در بازی ها باید از حواس پنج گانه شان استفاده کنند. ما برای نوزاد هم دو مسئله را بسیار تأکید می کنیم.
🔸 یک امنیت نوزاد 
🔸 دوم تحریک حواس پنج گانه ی نوزاد که روش ها ی آن را در سی دی های نوزاد توضیح داده ایم.

بچه ها باید در بازی  ها ی دوران تحریک و ادراک، هم تحریک و هم درک حواس پنج گانه را پیدا کنند. ابزار خلاقیت دست و چشم است یعنی بچه ها زیاد ببینند و زیاد لمس کنند.

در جامعه ی ما بچه ها خوب می بینند ولی به دلیل نظافت شدید لامسه ی ضعیف دارند. به همین دلیل نمی توانند با دستشان بسازند و خلق کنند . مثلاً بچه های ما ممکن است که خیلی خوب شعر بگویند ولی اصلاً نمی توانند کارهای مجسمه سازی یا نقاشی که کثیفی به دنبال دارد را انجام دهند.  نظافت و نظم بدون تعادل، دشمن خلاقیت است.

مهارت دوم: کنجکاوی است که مثل خلاقیت ذاتی است انسان ذاتاً کنجکاو است. کنجکاوی اسم مؤدبانه ی فضولی است. بچه ها فضول هستند چون کنجکاو هستند. کنجکاوی بچه ها را سرکوب نکنید بلکه دامن بزنید و امکان ارضاء به او بدهید. بچه ها نگاه خلاق دارند که کنجکاوی می کنند و ما نگاه خلاقانه نداریم اسم این کنجکاوی را خراب کاری می گذاریم.

یک نکته ی مهم که باید اشاره کنم، تفکر تولید است که زیر مجموعه ی ابداع در ذهن فعال است. ذهن منفعل بسیار ذهن مصرف کننده ای است اما ذهن فعال، ذهن مولد است و تولید می کند. منظور من این نیست که نباید هیچ چیزی مصرف کنیم و فقط ت

ولید کنیم بلکه از یک نوع تفکر و باور صحبت می کنم. تفکر تولید است که خلاقیت می سازد. خانه ی ما مرکز انباشت است یا مرکز ابداع؟

خلاقیت مهمترین وجه زندگی است و اهمیت آن روز به روز در حال افزایش است با توجه به این که تحولات جهانی امروز لحظه ای رخ می دهند. سرعت تغییرات شتابان در حال افزایش است و این انسان های خلاق هستند که می توانند همراه این جریان باشند بنابراین همه ی صحبت های ما به این منظور است که بچه های خلاقی داشته باشیم. در آینده انسان های خلاق موفق خواهند بود.

کسب وکار و درآمد و شغل در آینده بدون خلاقیت معنا نخواهد داشت. در یادگیری و آموزش خلاقیت حرف اول را می زند. خلاقیت در تمام ابعاد زندگی ما نقش دارد؛ از لحظه لحظه ی زندگی باید برای یادگیری استفاده کنیم و فقط یک ذهن فعال و خلاق است که می تواند در این سیل اطلاعات شناور باشد.

در روابط انسانی، جامعه، خانواده، مادر و پدر و فرزندان و حتی روابط زناشویی، خلاقیت است که می تواند به ما کمک کند. در عبادت و مناسک عبادی هم اگر خلاقیت نداشته باشیم، جوابگو نخواهد بود. در ارتباط با طبیعت و محیط زیست نیز خلاقیت حرف اول را می زند، هیچ عرصه ای وجود ندارد که ما در آن نیازمند خلاقیت نباشیم.
خلاقیت هم مثل بعضی مسائل است که ما با بحران مفهوم آن مواجه هستیم. مثلاً به فرد خلاق، باهوش می گویند یا کلاس خلاقیت می گذاریم و غیره.

خلاقیت فقط کلاس نیست بلکه خلاقیت بر دو پایه استوار است: فرهنگ و. علم. در جاهای مختلف از فرهنگ و علم، بینش –روش، و یا آگاهی – دانایی، یاد شده است. کاری که ما در مورد خلاقیت انجام می دهیم، کلاس می رویم و تکنیک آن را می آموزیم و یا از دیگران کمک می گیریم و روش می آموزیم، همه زیرشاخه ی علم است. اما فرهنگ ریشه دارد و آن را به راحتی نمی توان به دست آورد هزاران سال طول می کشد تا شکل بگیرد و یا تغییر کند یکی از معضلات امروز ما این جاست که فرهنگمان به سمت سکون و رکود می رود. 

خلاقیت باید تبدیل به فرهنگ شود و ما باید رگه های خلاقیت را در سنت خودمان پیدا کنیم و بر پایه ی آن ها پیوندهای علمی بزنیم و از ترکیب علم و فرهنگ، روش های خلاقانه و زندگی خلاقانه ایجاد کنیم. بدون فرهنگ و بدون علم این منظور امکان پذیر نیست.

در فرهنگ باید بینش خلاقانه ایجاد کنیم. دنیای مدرن اصلاً خلاق نیست و کاملاً ضد خلاقیت است و مسئله ای که به عنوان مدرنیسم وارد جامعه ی ما شده است، ضد خلاقیت است و فقط مصرف گرایی است نه تولید؛ ممکن است ظاهر خلاق داشته باشد اما بیشتر برپایه ی مصرف است تا تولید.

هدف ما بومی کردن آموزش ها است یعنی مبانی فرهنگ خودمان را بشناسیم، روش های علمی دنیا را هم بگیریم و از ترکیب این دو یک ساختار فکری و فرهنگی به وجود آوریم که در این مبحث به موضوع خلاقیت می پردازیم .

(اصل-اصول-ارزش-اهمیت)

اصل، نقطه و مرکزی است که ما از آن امنیت و آرامش می گیریم. اصل به ما امنیت و آرامش می دهد و ما به آن ایمان داریم و به او توکل می کنیم. #توکل_یعنی_واگذاری.

بدون داشتن نقطه ی امنیت و آرامش، بدون داشتن نقطه ای برای ایمان و توکل و بدون گرفتن آرامش از منبع اصلی، خلاقیتی به وجود نمی آید. ذهن های مضطرب نمی توانند خلاق باشند. ذهن هایی که قدرت واگذاری ندارند و همه چیز را خودشان با عقل می خواهند حل کنند خلاق نمی شوند. وقتی بخواهیم همه چیز را با عقل بفهمیم و حل کنیم، خلاق نخواهیم شد.

خلاقیت باید به سمت معنویت و به سمت نقطه ی امنیت برود. خلاقیت اگر به سمت بالا برود می شود هنر و اگر به سمت پایین و عقل بیاید می شود صنعت. یک تفکر عقلانی نمی تواند خلاق باشد چون همه چیز را با عقل می خواهد حل کند. خلاقیت بدون حضور معنویت می شود ساختن، فیلمسازی، آهنگ سازی و ... ما آهنگ خلق نمی کنیم، فیلم خلق نمی کنیم فقط می سازیم. 

حال چه فرقی بین ساختن و خلق کردن است؟ ساختن فانی است ولی خلق ماندگار است. وقتی خلق می کنیم می شود هنر و جاودان می شود. یکی از اصول و معیارهای ما رشد است، هرآنچه به رشد ما کمک نکند جزء حیطه کاری مانیست

آیا داشتن ماشین خوب است؟ اگر به رشد من کمک کندخوب است وگرنه مضر است،  آیا اسباب بازی برای بچه خوبه یا بده؟ نوازش کودک خوبه یا بده؟ بازی کردن با کودک خوب است یا بد است؟

با معیار رشد، بد و خوبی در کار نیست بلکه می سنجیم که اگر در مسیر رشد است انجامش می دهیم و اگر در مسیر رشد نیست انجام نمی دهیم. خیلی وقت ها محبت های پدر و مادرها مانع رشد است. قبلاً هم اشاره کردم به چهار عامل موانع رشد کودک یعنی نظافت و نظم و آموزش و تربیت، این چهار عامل هم اگر در خدمت رشد باشند خیلی خوبند ولی اگر مانع باشند مخرب خواهند بود.

اصل دیگر در رویکرد کودک متعادل «تعادل» است. ما همه چیز را در مقیاس تعادل می بینیم.

به مادری توصیه کردم که در روز چند دقیقه با کودک خود بازی کند؛ مادر اذعان کرد که من آنقدر درگیر غذای این بچه هستم که اصل

اً وقت نمی کنم! پرسیدم مگه شما چی می پزید و چی کار می کنید؟ گفتند از صبح که بلند میشم خرید و بشور و بعد همه ی مغزهارو می گیرم و با عسل قاطی می کنم و آب گوشت درست می کنم و خلاصه هر پنج دقیقه یک قاشق دهان فرزندم می گذارم آخه باید الآن به تغذیه اش خیلی توجه کنم!!!! خوب این یک عدم تعادل در رفتار این مادر است.

خلاقیت را در پنج مکتب مطرح روانشناسی بررسی کردم. اکثر کتاب های در دسترس ما ترجمه هستند و حاصل تلاش دانشمندان و متفکران بزرگی است و این  ها خزانه ی عظیم علم بشریت هستند بنابراین صحبت من اصلاً نفی این منابع نیست. علم و عالم همیشه محترم است. علم ممکن است نقد شود ولی ارزش علم و عالم هیچ وقت از بین نمی رود.

یکی از مکاتبی که خلاقیت را در آن بررسی کردیم روانکاوی است. مکتب دیگر، رفتارگرایی است که رویکردی است که امروزه در دنیا حرف اول را می زند. مکاتب جدید همگی این رویکرد را نقد کرده اند ولی در اکثر کشورها بخصوص در ایران حرف اول را می زند و چه در خانه و چه در مدرسه و اجتماع  کاملاٌ رویکرد رفتارگرا داریم، آن هم از نوع منحط و مخرب.

رفتارگراها خیلی روی موضوع تنبیه و تشویق تأکید دارند و بیشتر به تشویق می پردازند ولی ما بیشتر به تنبیه می پردازیم و آن چنان شدید عمل می کنیم که آن را تبدیل می کنیم به مجازات و چنان بلایی سر طرف و بچه مان در می آوریم که تا آخر عمرش یادش نرود، منظور من از رفتارگرایی منحط این است. بسیاری از کتابهای حاضر در بازار برپایه ی رفتارگرایی است.

بسیاری از کتاب های بازار برپایه ی نظریات مکاتب مختلف روانشناسی است. این مکاتب روانشناسی خیلی جاها با هم در تعارض قرار می گیرند بنابراین خواندن این کتاب ها بدون شناخت، ذهن ما را بدتر آشفته می کند به همین دلیل من معدل این پنج مکتب راگرفتم و اختلافرنظرها را تاحد زیادی حذف کردم و نکاتی که همه مکاتب روی آن اتفاق نظر دارند راگرفتم و با منابع سنتی خودمان ترکیب کردم و مطالبی را در این جا بازگو می کنم که شامل رفتارهایی است که به شکوفا شدن خلاقیت کمک می کند و آن ها را هم از علم نوین یعنی همین مکاتب و از سنت اصیل خودمان گرفته ام.

رفتار ما با کودک چهار محور دارد. یک محور محبت است و یک محور خشونت. هر رفتاری که به رفع نیازهای کودک کمک می کند و او را در مسیر رشد قرار می دهد این رفتار محبت محور است که حاصل آن احساس خوشایند و امنیت و آرامش کودک است. رفتارهایی که مانع دسترسی کودک به نیازهایش باشد خشونت محور است، چه بسا ظاهر بسیار مهربانانه ای داشته باشد.

در مورد 2محور محبت و خشونت قبلاً خیلی صحبت کردیم الان می خواهم در مورد دو محور دیگر صحبت کنم یعنی رفتارهای کنترل محور و رفتارهای آزادی محور. گاهی خیلی به کودک آزادی می دهیم یعنی در منطقه ی رفتارهای آزادی محور قرار می گیریم و متوجه نیستیم که با این رفتار به کودک آسیب می زنیم. گاهی نیز شدیداً به کودک امر و نهی می کنیم و او را کنترل می کنیم باز به کودک آسیب می زنیم. علت بسیاری از موارد اضطراب کودکان، رفتارهای کنترل محور یا آزادی محور و یا ترکیبی از هر دو است. 

بی جا و بی موقع کودکان را کنترل می کنیم و بی جا و بی موقع آزادی می دهیم. در حالی که باید بین این دو رفتار تعادل برقرار باشد و والدین بدانند که چقدر کنترل کنند و چه قدر آزادی بدهند. هردوی این رفتار باید با هم باشند اقتدار را به یاد دارید؟ بحث اقتدار، تعادل کنترل و آزادی است. وقتی که ما تعریف درستی از کنترل و آزادی نداریم، از تعادل خارج می شویم و وارد منطقه ی خشونت می شویم. هرنوع عدم تعادل در رفتار با کودک خشونت برکودک است.

جامعه ی ما برداشت درستی از کلمه ی آزادی ندارد،کلمه ی مقابل آزادی، محدودیت نیست بلکه اسارت است. خیلی مواقع محدودیت عین آزادی است و بالعکس، آزادی عین محدودیت است. امکان ندارد که جایی که مادیت باشد، آزادی مطلق باشد. همیشه آزادی با محدودیت همراه است چون ماده محدودیت دارد. هر چیزی که در طبیعت وجود دارد، محدود است؛ به یاد دارید شکل ذهن فعال یک مخروط دهان باز رو به بالا بود و رو به بی نهایت تمایل دارد تا زمانی که در پایین قرار داریم و در عرصه ی مادیت قرار داریم ودر قالب جسممان هستیم و با هویتمان زندگی می کنیم، ما محدودیت داریم و کنترل لازم داریم. زمانی می توانیم آزادی مطلق داشته باشیم که از جسم رها شده باشیم آزادی حتما بامحدودیت همراه است، تا زمانی که ذهن ما اسیر مسائل مادی است، منظورم فقط پول و مال نیست تا زمانی که ذهن مادی داریم و ذهن غریزی مان فعال است ما محدودیت خواهیم داشت، چون ماده محدود است زمانی محدودیت برداشته می شود که ذهن بتواند به بی نهایت برسد.

پس در سطح هویت و مادیت و جامعه، آزادی بی معناست. هرکجا، هر چیز، به هرشکل و به هر نحو و هر کاری دلم خواست، در هرزمان با هر کس و .....، این امکان ندارد اما ما این تصور اشتباه را به فرزندانمان با روش های غلط می دهیم که

 آزادی را بدون کنترل می بینند و می پذیرند که بعد ها در نوجوانی خودشان را در اسارت می بینند؛ در حالی که ما در اسارت ذهن خودمان اسیر هستیم نه در جای دیگر. چون همیشه تصور کردیم که آزادی یعنی بی کنترلی و بی محدودیتی، در حالی که همچین چیزی امکان ندارد. آزادی با دموکراسی فرق می کند به اشتباه این دو را یکی نگیرید. ما هرجا که از آزادی برای کودک صحبت می کنیم، همراه با محدودیت و کنترل است.

در طبیعت و هستی حیوانات و نباتات تابع مقررات غریزی هستند و انسان ها تابع مقررات انتخابی یا قانون هستند. در یک سری از مکاتب جدید و در جامعه ی ما، بعضی ممکن است طرفدار آزادی مطلق باشند ولی در رویکرد ما آزادی مطلق معنا ندارد. آزادی بدون کنترل یعنی خشونت؛ چون با فطرت انسان سازگار نیست و انسان در حالت تعادل آزادی و کنترل است که در مسیر رشد قرار می گیرد و آزادی مطلق فقط در روح انسان معنا دارد همان طور که آزادی بدون کنترل خشونت است، کنترل بدون آزادی هم خشونت است، برقرار کردن تعادل بین این دو است که حائز اهمیت است و ما را در منطقه ی محبت قرار می دهد. 

بسیاری از اضطراب های امروز کودکان حاصل نداشتن کنترل در خانه است، خانواده ساختار مشخصی ندارد و جایگاه اصول و ارزش های خودش را نمی شناسد. کودکی که ساختار ندارد اضطراب دارد.اضطراب کودکان ما حاصل، یا محدودیت بیش از حد و یا آزادی بیش از حد است. یعنی چهار چوبشان تناسب با رشدشان ندارد. یا از این طرف بوم می افتیم یا از آن طرف بوم.

#عوامل_ایجاد_خلاقیت

🔸اولین عامل در ایجاد خلاقیت در کودکان، نقش والدین است، والدین به عنوان الگو و حامی حرف اول را می زنند. بچه های ما همان چیزی می شوند که ما هستیم، نه آن چیزهایی که ما می خواهیم. بچه ها به پدر و مادر نگاه می کنند و از آن ها الگو می گیرند. پس تمام بحث ها و موضوع هایی که تا به این جا مطرح شده است، با تأکید بر نقش والدین است. یعنی اگر بچه ی منظم یا خلاق یا هرچیز دیگر می خواهیم اول باید ببینیم ما به عنوان پدر و مادر، خودمان چه الگویی برای فرزندانمان هستیم.

🔸یکی از عواملی که بر خلاقیت کودکان بسیار تأثیر دارد، داشتن والدینی بسیار محکم و مقتدر و درعین حال مهربان است که قدرت ایجاد تعادل در بچه ها را داشته باشند. والدین ضعیف و مظلوم نما و بدبین، الگوی خوبی برای بچه ها نیستند و نمی توانند به شکوفایی خلاقیت در بچه ها کمک کنند.

🔸عامل بعد، که عامل بزرگ ایجاد خلاقیت است، محیط غنی است. محیط غنی برای تجربه و بازی های کودک. چه چیزی محیط را ضعیف می کند؟ عوامل چهارگانه (نظم، آموزش، تربیت، نظافت) کسانی که خیلی شدید این چهار عامل را انجام می دهند، رفتار کنترل محور دارند. محیط غنی محیطی است که محیط امن بازی باشد و جایی است که انگیزه و عمل در تعارض نباشند و کودک هر کاری که لازم دارد انجام دهد بدون این که آشفتگی ایجاد کند و به دیگران و خودش آسیب وارد کند و تخریب ایجاد کند و این اصلاً به معنای آزادی مطلق نیست و باز روی کنترل تأکید می کنم.

🔸عامل بعد در ایجاد خلاقیت قانون است. گفتیم بدون قانون نمی توانیم زندگی کنیم منتهی قانونی که مبنی بر ارزش ها است و آگاهی دهنده است. قانون هایی که مبتنی بر ذهنیت ما هستند، مخربند و والدین کنترل محور این گونه عمل می کنند که در دایره ی رفتار ما به آن سخت گیری می گوییم، این والدین قوانین وضع می کنند و با قدرت و زور و خشونت اجرا می کنند، (اگه این کار رو نکنی، مامانت نمیشم!!دوستت ندارم و...ببین چقدر بچه ی بدی شدی!!) این والدین از اهرم های محبت مشروط و اهرم احساس گناه و اهرم مقایسه، قوانین ذهن ساخته ی خودشان را اجرا می کنند در حالی که قوانین برپایه ی ارزش ها و علم باید باشد، آگاهی دهنده باشد و به رشد کودک کمک کند.

نکته ی بعد در تقویت خلاقیت، توجه به دست آورد است نه نتیجه.ما عادت کردیم که بیشتر به نتیجه فکر می کنیم و از فرآیند لذت نمی بریم. ما به این نکته به خصوص در بازی ها نیز خیلی تأکید می کنیم. زندگی یک برآیند و یک حرکت است؛ هیچ رسیدنی در آن معنا ندارد و هیچ نتیجه ای ندارد، تنها نتیجه ای که دارد رشد است؛ رشد هم فقط در حرکت است. بنابراین در بازی بچه ها و در کار کودک به فرآیند کار آن ها توجه کنید نه به نتیجه ی کارشان. اگر یک پازل دست کودک داده اید مهم این است که ازبازی با آن لذت می برد مهم نیست که چیده یا نچیده؛ نتیجه مهم نیست بلکه فرآیند مهم است. توجه به نتیجه مانع خلاقیت است. درست کاری که ما با دانش آموزان می کنیم، برای ما نمره مهم است در حالی که مهم این است که بررسی کنیم ببینیم دانش آموز از این کلاس چی دریافت کرده است.
 
از عوامل دیگر تقویت خلاقیت، رابطه ی برنده / برنده است. این رابطه بسیار مهم است چون یک انسان خلاق وارد مسابقه و جایزه نمی شود. مسابقه و جایزه دشمن خلاقیت هستند. حتی در سطح بین المللی. جشنواره ها خیلی خوبند اما به شرطی که جایزه و انتخاب بهترین در آن نباشد.

 بسیاری از هنرمندان در بعضی از آثارشان خفه شدند چون اول شدن و جایزه گرفتن دشمن خلاقیت است. شاگرد اول شدن دشمن خلاقیت است. زمانی که ما در فضای مسابقه و جایزه قرار می گیریم، از معنویت دور می شویم و سوق پیدا می کنیم به سمت ساختن. بسیاری از هنرهای امروز فقط ساخته است و هنرمند فقط به دنبال ساختن است نه خلق کردن. وقتی دنبال مسابقه می رویم در دام ساختن می افتیم و از هنر وخلاقیت دور می شویم.
 
بچه ها به خصوص زیر 6 سال نباید بی اعتمادی را تجربه کنند؛ اصلاً نباید آدم ها را بد و خوب کنیم. برای بچه ی زیر 6 سال همه ی آدم ها باید خوب باشند تا بعدها بتواند تفاوت اعتماد و اطمینان را درک کند. اگر کودک را بی اعتماد بار آوریم در جامعه آسیب خواهند دید. بچه ها هرچیزی را نباید تجربه کنند هر چیز را در زمان خودش تجربه خواهند کرد و یاد خواهند گرفت. تعادل را باید رعایت کنیم.

نکته دیگر دیگر پذیری و معاشرت با باورهای مختلف است. بچه های ما باید در قالب ارزش ها همه ی طبقات اجتماعی را تجربه کنند. باید یاد بگیرند که دیگران هم مثل من انسان هستند و همه ی انسانها از نظر  انسانیت در برابر اصل در یک جا قرار دارند.

هر انسانی عقیده ی خودش را دارد. بچه ها باید بتوانند و یاد بگیرند که با عقاید مختلف معاشرت کنند و این جا است که نقش والدین بسیار مهم می شود. باز هم تأکید می کنم ها موضوع هم باید در قالب ارزش ها باشد. از فردا از آنور بوم نیفتید و به هر مهمانی یا هر جمعی که انواع مسائل در آن ها هست بروید که سلطانی گفته دیگه، بچه ی ما باید تجربه کنه.نه این طور نیست؛ اصول و ارزش ها این جا است که به ما کمک می کند.

بچه ها مکان ها و معاشرت های مخرب را اصلاً نباید تجربه کنند و حتی نباید ببینند. تأکید می کنم بچه ها زیر6 سال و حتی زیر 10 سال نباید هر صحنه و هر چیزی را ببینند و تجربه کنند بچه ها باید دیگران را باهر باور و عقیده ای را محترم بشمارند و با آنها درمحدوده ارزش ها معاشرت داشته باشند فشار برای همرنگ شدن نکته ی بازدارنده و تضعیف خلاقیت است.وقتی تلاش می کنیم به جای پذیرش دیگران، همرنگ آنها شویم در دام تظاهر و ریا می افتیم. بچه ها نباید تحت فشار قرار بگیرند برای همرنگ شدن بلکه باید خودشان باشند همان که هستند. 

🔸نکته ی بعد توجه به نیازهای جامع کودک، اعم از مادی و معنوی است. وقتی می گوییم معنوی منظور شناخت، عواطف، امنیت، احترام و نیازهای روحی کودک است. نیازهای کودک باید برآورده شود نه خواسته های کودک. توجه به خواسته های کودک، مانع خلاقیت است.توجه به خواسته از ویژگی های والدین آزادی محور است این والدین هم به دلیل کمبود دانش و هم به دلیل قبول نداشتن سنت، بچه ها را رها کرده اند و نیازهای بچه ها را نمی شناسند. در نتیجه می روند سراغ خواسته های کودک. بچه نیمه شب بلند میشه میگه من ساندویچ کالباس می خوام، پدر پامیشه و میره می گیره و میاره، بچه میگه نخیر من سوسیس می خوام!!! بعد می گیرن بچه را می زنن!!!.  به نیازهای کودک اگر پاسخ ندهید تبدیل به خواسته می شود. برای تقویت خلاقیت در کودک باید نیازهای او را بشناسیم.
 
🔸عامل بعد درخلاقیت، شوخ طبعی است. سرخوشی و شادمانگی. منظور لودگی و مسخره کردن دیگران و شوخی و شادی های تحریکی نیست. بلکه منظور خوش طبعی است. بعضی صورت ها را دیده اید، هر وقت نگاه می کنید، می خندد. همیشه حرف های شادی آور می زند؛ منظور ما این شادمانگی است. برعکس آن عبوس بودن و جدی بودن است.

🔸عامل بعد انس با طبیعت است. یک انسان خلاق نمی تواند که دور از طبیعت باشد و سمفونی طبیعت را نشنود و تابلوهای طبیعت را نبیند و با آن در ارتباط نباشد. و همچین کسی اصلاً نمی تواند طبیعت را تخریب کند.
 
🔸آخرین نکته، توجه و تأیید به رفتار کودکانه ی بچه ها. درحالی که تأیید و توجه ما بر روی رفتار بزرگسالانه ی بچه ها است. وقتی بچه ها مثل آدم بزرگ ها صحبت می کنند خیلی کیف می کنیم در حالی که بچه ها برای خلاق شدن باید کودک شوند و کودکی کنند. حتی آدم بزرگ ها هم با کودک درونشان خلاق می شوند. بزرگسالی را در بچه ها تأیید نکنید.






بازگشت به گروه تخیل و خلاقیت  


نظرات شما درباره این مطلب :

نام :


پست الکترونیکی :


نظر شما در مورد خلاقیت کودکان :



سایر نظرات :

نظری ثبت نشده است.