مرارت‌های تک‌ فرزندی





بازی دان به نقل از روزنامه شرق : «سحر»، 33ساله است؛ از معدود تک‌ فرزندهای اوایل دهه60. احتمالا برای او، در زمانی که خانواده‌ها دو تا سه بچه داشته‌اند تک‌فرزندبدون باید پدیده‌ای متفاوت بوده باشد؛ سحر این را تایید می‌کند. تا حدود شش‌سالگی ماجرا چندان فرقی برای سحر نداشته یعنی خیلی احساس نمی‌کرده با دیگران متفاوت است اما برای نخستین‌بار در مدرسه با این واقعیت روبه‌رو شده که با بچه‌های دیگر فرق دارد: «اولین مشت واقعیت ارتباط با بچه‌های دیگر، سال‌های اول مدرسه توی صورتم خورد. تازه این در فضایی بود که من بچه‌ای بودم که در کوچه بازی می‌کردم و تجربه معاشرت با بچه‌های دیگر برای نخستین‌بار در مدرسه برایم پیش نیامد. با این حال ضربه، ضربه بدی بود...» اما چرا این ضربه، ضربه بدی بوده؟ سحر می‌گوید اگر بخواهد توصیفی به دست بدهد، باید بگوید که برای مثال نمی‌توانسته برای به‌دست‌آوردن حقش چانه‌زنی کند، کل‌کل‌کردن یا بگومگوهای کلامی با آدم‌های مقابلش را بلد نبوده و از اساس در برقراری گفت‌وگو با دیگران ضعیف عمل می‌کرده است. او تصور می‌کند وقتی به مدرسه رفته، خیلی متوجه نبوده که ضعف‌هایی دارد اما آرام‌آرام پی برده که چیزهایی سر جای خودش نیست: «در مواجهه با بچه‌های دیگر دایم شکست می‌خوری، آنها راه‌حل‌هایی بلدند که تو بلد نیستی...» و این ضعف تا بزرگسالی همچنان ادامه دارد. سحر هنوز ازدواج نکرده و به بچه‌دارشدن فکر نکرده است اما در مورد یک‌چیز نظر قاطعی دارد؛ اینکه نمی‌خواهد بچه احتمالی‌اش تک‌فرزند باشد. چرایش را این‌جور توضیح می‌دهد: «جدا از احساس تنهایی‌ها و ضعف‌ها، گاهی آدم دلش می‌خواهد در خانه با یک همسن‌وسال دعوا یا بگومگو کند یا رفتارهایی از این دست، به‌هرحال و تک‌فرزند این‌جاها چیزی توی دستش ندارد.» سحر ظاهرا دختری اجتماعی است و دوستان زیادی دارد، اما تاکید می‌کند دایره افرادی که به آنها اعتماد دارد، کوچک است: «از آنجایی که اعضای خانواده مورد اعتماد‌ترین آدم‌ها در زندگی هستند، وقتی خواهر و برادر نداری، جور دیگری هم نمی‌تواند باشد.»
طرد بابت اصرار به ایجاد ارتباط 
«گلبرگ»، 22ساله است. از بچه‌های اوایل دهه70 و در زمانی که تک‌فرزندی اندکی بیش از دهه گذشته‌اش باب شده بود. دست‌کم گلبرگ اگر در مدرسه می‌گفت خواهر و برادر ندارد، با نگاه‌های متعجب همکلاسی‌ها مواجه نمی‌شد. دهه70 به نسبت دهه60 به‌مراتب جمعیت تک‌فرزندهای بیشتری دارد هرچند این جمعیت به‌لحاظ تعداد به هیچ‌عنوان با تک‌فرزندهای دهه‌های80 و 90 قابل‌مقایسه نیست.
گلبرگ در مورد برخورد جامعه با او به‌عنوان یک تک‌فرزند می‌گوید: «اینکه فهمیدم با بچه‌های دیگر فرق دارم، خیلی تدریجی اتفاق افتاد.» مهم‌ترین رفتاری که گلبرگ در رابطه با دیگران درک کرده، «طردشدن» بوده است. «به نظر می‌رسید من قاعده‌های بازی را نمی‌دانستم و این به آنجا برمی‌گشت که روند اجتماعی‌شدن من به‌عنوان یک تک‌فرزند با بچه‌های دیگر فرق داشت.» افراد مختلف برای رویارویی با چنین مشکلی روش‌های گوناگون دارند، روش گلبرگ اصرار به برقراری رابطه و نادیده‌گرفتن این واقعیت بوده که فاصله میان خود و دیگران را نبیند. این ماجرا تا 22سالگی ادامه داشته تا زمانی که دختر جوان یاد گرفته مشکلی وجود دارد و باید با آن مواجه شود، هرچند این نتیجه دیر به دست آمده و نوجوانی‌اش به افسردگی گذشته باشد.
اما حالا که گلبرگ برمی‌گردد و به روابطش با آدم‌های دیگر نگاهی می‌اندازد، چه چیز را اصلی‌ترین معضل می‌داند؟ او معتقد است همه مسایل در ایجاد ارتباط با دیگران به احساس تنهایی بسیار عمیق تک‌فرزندها برمی‌گردد: «احساس تنهایی موجب می‌شد من به‌عنوان یک تک‌فرزند در برخورد با دیگران شکسته‌نفسی داشته باشم یا درواقع از اعتمادبه‌نفس کافی برای برقراری ارتباط برخوردار نباشم.» در نهایت، گلبرگ خیال می‌کند تک‌فرزندها مسیر دشوارتری در جامعه‌پذیری پیش‌رو دارند با این توضیح که «واقعیت این بود که هرچیز که داشتن آن برای بچه‌های دیگر موضوعی عادی بود، برای من با تلاش و مرارت زیاد به دست می‌آمد... .»
جای خالی یک خواهر
با وجودی که بیشتر تک‌فرزندها می‌گویند در مواجهه با اجتماع و آدم‌های دیگر دچار مشکلاتی بوده‌اند، اما بخشی از آنها هم، نه مشکل ویژه‌ای در مدرسه و هنگام برخورد با دیگران احساس کرده‌اند و نه به چشم‌شان آمده که تک‌فرزندی موقعیتی متفاوت است. «احسان»، 30ساله، یکی از تک‌فرزندهاست. از قضا، او زمانی به دنیا آمده که تک‌فرزندی در جامعه ایران چندان معمول نبوده است با این حال می‌گوید که نه در مدرسه و نه در محیط‌های دیگر هیچ‌وقت بابت تک‌فرزندی مشکلی نداشته است: «من از شش‌ماهگی به مهدکودک رفته‌ام و به‌دلیل شغل والدینم که هردو روزنامه‌نگار بوده‌اند، بیشترین زمان جامعه‌پذیری‌ام در تحریریه روزنامه‌ها گذشته است.» این درست است که احسان مشکل چندانی در برخورد با اجتماع نداشته، اما به‌هرحال تک‌فرزندی برای او پیامدهایی داشته است: «تنهابودن موجب می‌شد که به آدم‌های غیر از پدر و مادرم وابستگی عاطفی پیدا کنم و این، هم تبعات مثبت داشت و هم منفی. برای مثال یکی از بستگان حکم خواهر بزرگ‌تر من را داشت، با مهاجرت او و همسرش ضربه‌ای شدید به من وارد شد... .»
احسان خیلی زود و در 22سالگی ازدواج کرده و حالا پدر یک پسر یک‌ساله است. ازدواج پسران دهه‌شصتی در سن‌وسالی که او ازدواج کرده، اندکی عجیب است. درباره دلایل ازدواج زودهنگامش می‌گوید: «کنترلی که از سوی والدین روی تک‌فرزندها وجود دارد، بسیار زیاد است. یکی از عواملی که موجب شد من بخواهم هرچه زودتر یک زندگی مستقل را آغاز کنم، احتمالا همین بوده است.»سحر و گلبرگ هیچ‌کدام نمی‌خواستند تک‌فرزند داشته باشند و برایشان مهم بود که بچه‌هایشان در جمع خواهر و برادر بزرگ شود، اما برای احسان این موضوع تفاوت زیادی ندارد.
نمی‌دانم
با همه مسایل و مشکلاتی که این سه‌فرد در مواجهه با جامعه داشته‌اند، هیچ‌کدام نمی‌توانند به این پرسش پاسخ دهند که اگر از آنها بپرسند می‌خواهند خواهر و برادر داشته باشند یا ترجیح می‌دهند کماکان تک‌فرزند باشند. گلبرگ می‌گوید: «در سنین مختلف از من می‌پرسیدند که آیا دوست دارم خواهر و برادر داشته باشم یا خیر. واقعیت این است که من نمی‌توانم تصمیم بگیرم. یکی از دلایل آن، قلمرویی است که تک‌فرزندها در اختیار دارند و دیگر اینکه اساسا مفهومی به‌عنوان خواهر و برادر برای آنها تعریف نمی‌شود.»
«احسان» اما برخلاف گلبرگ دوست داشته خواهر داشته باشد. در توضیح این حس می‌گوید: «تا 18سالگی مشکل ویژه‌ای نبود اما از این زمان به بعد، کمبود یک خواهر بزرگ‌تر را حس کردم.» دخترانی بوده‌اند که برای احسان جایگاهی مشابه خواهر بزرگ‌تر داشته‌اند، اما درهرحال، او همیشه دوست داشته در دایره افراد مورد اطمینانش یک‌خواهر همخون داشته باشد. ماجرای این سه‌نفر لزوما داستانی نیست که همه تک‌فرزندها تجربه می‌کنند با این‌حال اگر مشت را نمونه خروار بگیریم، با اندکی اغماض می‌توان گفت مسایلی که گلبرگ، سحر و احسان تجربه کرده‌اند، کم‌وبیش توسط دیگر تک‌فرزندها تجربه می‌شود.






بازگشت به گروه دغدغه های خانواده  


نظرات شما درباره این مطلب :

نام :


پست الکترونیکی :


نظر شما در مورد مرارت‌های تک‌ فرزندی :



سایر نظرات :

نظری ثبت نشده است.