چگونه بخوابم؟



یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون، هیشکی نبود.

یه شیر کوچولو بود. شیر کوچولواز اینکه هر کاری می کرد نمی تونست بخوابه خیلی خسته شده بود.

به خاطر همین رفت پیش دوستش فیل کوچولو .

به فیل کوچولو گفت:

         سلام فیل کوچولو.

           سلام شیر کوچولو.

          من خیلی خوابم میاد ، ولی هر کاری می کنم نمی تونم بخوابم، می تونی بهم یاد بدی چه جوری باید بخوابم؟

-          برای  اینکه خوابت ببره، باید بری خونت و سرت رو روی بالشِت بذاری تا خوابت ببره.

شیر کوچولو از دوستش تشکر کرد و رفت خونشون.

رفت توی اتاقش و سرش رو گذاشت روی بالشتش، ولی باز هر کاری کرد خوابش نبرد.

به خاطر همین از جاش بلند شد و این دفعه رفت پیش دوستش زرافه کوچولو و بهش گفت:

          سلام زرافه کوچولو.

          سلام شیر کوچولو.

          من خیلی خوابم میاد ، ولی هر کاری می کنم نمی تونم بخوابم، می تونی بهم یاد بدی چه جوری باید بخوابم؟

          وقتی می خوای بخوابی، سرت رو میذاری روی بالش تا خوابت ببره؟

          بله زرافه کوچولو، این کار رو کردم ولی خوابم نبرد.

           وقتی سرت رو گذاشتی روی بالش، چشاتو بسته بودی؟

         نه.

           اگه میخوای خوابت ببره باید چشاتو ببندی تا خوابت ببره.

شیر کوچولو از دوستش تشکر کرد و رفت خونشون.

 

این کار رو هم کرد ، ولی هر چی این ور شد و اون ور شد،  باز خوابش نبرد.

از جاش بلند شد و رفت پیش دوستش خرسی کوچولو و گفت:

          سلام خرسی کوچولو.

         سلام شیر کوچولو.

          من خیلی خوابم میاد ولی هر کاری می کنم نمی تونم بخوابم، می تونی بهم یاد بدی چه جوری باید بخوابم؟

          بله دوست خوبم، ببینم برا اینکه خوابت ببره، سرت رو گذاشتی روی بالش؟

          بله گذاشتم.

           چشات رو هم بستی؟

          بله بستم. ولی خوابم نبرد.

-           ، وقتی چشات رو بستی به خواب فکر کردی؟

          نه، مگه میشه به خواب هم فکر کرد، چه جوری باید به خواب فکر کنم؟

-          این کار خیلی راحته، کافیه فکر کنی که الان داره خوابت می بره و همه ی دوستات هم الان خوابیدند و  خیلی زودتر خوابت می بره.

شیر کوچولو از دوستش تشکر کرد و رفت خونشون تا خوابش ببره.

این کار رو باز انجام داد ولی خوابش نبرد.

برای  همین از جاش پا شد و رفت پیش دوستش ببر کوچولو و بهش گفت:

          سلام ببر کوچولو.

          سلام شیر کوچولو. چی شده، چرا اینقدر چشات قرمز شده؟

          آ من خیلی خوابم میاد ، الان هم وقت خوابه، ولی هر کاری می کنم نمی تونم بخوابم، می تونی بهم یاد بدی چه جوری باید بخوابم؟

-          بله، این کار، خیلی راحته. باید اول  سرت رو بذاری روی بالش.

          من این کار رو انجام دادم ولی خوابم نبرد.

          خب چشات رو بسته بودی؟

          بله بستم.

          به خواب فکر کردی؟

-          بله، به خواب فکر کردم  ولی خوابم نبرد.

           حالا فهمیدم چرا خوابت نمی بره، آخه وقتی می خوای بخوابی ، باید سرت رو بذاری روی بالش و چشات رو ببندی و به خواب فکر کنی و از جات تکون نخوری، اینطوری خیلی زود خوابت می بره. اگر هم از مامانت خواهش کنی که برات قصه و یا لالایی بخونه، خیلی زودتر خوابت می بره.

شیر کوچولو بسیار خوشحال شده بود، چون فهمید مشکل کارش از کجا بود و چرا خوابش نمی برد، چون اون هی تکون می خورد و از جاش بلند میشد، به خاطر همین بود که خوابش نمی برد. از دوستش خیلی تشکر کرد و رفت خونشون و برای  مادرش کل ماجرا رو تعریف کرد. بعد هم به مامانش گفت:

         مامان جونم! میشه ازتون خواهش کنم که برام یه قصه و یا لالایی بخونی تا زودتر خوابم ببره؟

          بله حتما! شیر کوچولوی ناز من! حتما این کار رو می کنم.

بعد هم شیر کوچولو سریع  رفت توی اتاقش، سرش رو گذاشت روی بالشش و چشاش رو بست و به خواب فکر کرد، به اینکه الان خوابش می بره، به اینکه الان دوستاش همه خوابن و چشاشون رو هم بستند . شیر کوچولو تکون نخورد و از جاش بلند نشد و مامانش هم برای شیرکوچولو قصه ی زیبایی را تعریف کرد .






بازگشت به گروه قصه های کودکانه  


نظرات شما درباره این مطلب :

نام :


پست الکترونیکی :


نظر شما در مورد چگونه بخوابم؟ :



سایر نظرات :

نظری ثبت نشده است.